-
1.
0لکهای در وسط زمستان کنار پنجرهای نشسته بود و مشغول قلابدوزی از روی طرحی از جنس درخت آبنوس بود که انگشتش را زخمی میکند.او با دیدن خون آرزو میکند که دختری که از او به دنیا میآید پوستی به سفیدی برف و لبانی به سرخی خون و مو وچشمانی به سیاهی قالب درخت آبنوس که در دستانش بود داشته باشد.سال بعد دختری با همان ویژگیها که ملکه آرزو کرده بود به دنیا میآید ولی ملکه هنگام وضع حمل میمیرد.اسم آن دختر را سفید برفی مینامند. سال بعد شاه همسر دیگری برای خود اختیار میکند ملکه جدید بسیار زیبا اما فوقالعاده مغرور بود.او آینهای جادویی داشت که قادر به تکلم بود یکی از وظایف آینه این بود که به ملکه اعلام کند که او زیباترین فرد روی زمین است.
-
2.
0ن و مو وچشمانی به سیاهی قالب درخت آبنوس که
-
3.
0زیباتر
-
4.
0بود ayrı yazılır.
-
5.
0وچشمانی به سیاهی ahahaha
-
6.
0@2 این بود که به
-
7.
0اللعنة ذاهب لاقول لكم نكتة
- 8.
-
9.
0ضحكت، غير شرعي.
-
10.
0گیها که ملکه آرزو کرده بود به دن
-
11.
0@2 این بود که به
-
12.
0ه قادر به تکلم بود یکی از وظایف آینه
-
13.
0@4 arap dil kurumu çalışanı
-
14.
0allah kabul etsin panpa
-
15.
0@2 gibmiş ama ağır
-
16.
0ن بود که به ملکه اعلام کند که او زیباترین فرد روی زمی
-
17.
0اجازه بدهید به شما بسته دهان، یا هو بی
-
18.
0زمین است
-
19.
0تذكر
-
20.
0رجل الحلو فوكين لدي السلام داخل أنفسنا كيف الخمر كثيرا